این روزها وقتی سایتهای خبری را نگاه میکنم؛ روزنامهها را میبینم؛ وقتی چشمم به اون همه روزنامههای اصلاح طلب میخوره که بخاطر یک دیدار بین اوباما و روحانی این همه تضرع و ذلت از خودشون نشون میدن رو میبینم، برای اینکه روحیه بگیریم و غرورم لکهدار نشه به
این صفحه از خبرگزاری فارس پناه میبرم و از دیدن صدر جدول جون میگیرم.
+ ممنونم فولاد عزیز و جوون و حرفهای ما...
۰۵ مهر ۹۲ ، ۱۸:۳۲
۰
۰
علی سواری
یکم مهر؛ آغاز رسمی سال تحصیلی 92-93. و خانواده ما امروز مفتخر است که یک دانش آموز دیگری به جامعه معرفی کند. دانش آموزی که در بدبینانهترین حالت معدلش از 19.99 صدم کمتر نمیشود (انشالله). شاید این دانش آموز ما که امروز صبح با آن همه شور و نشاط راهی مدرسه شد روزی باورش نشود که ما چقدر بیش از او هیجانزده و دلمشغولی داریم. از اینکه این کوچکترین عضو خانواده را راهی دبستان کردیم. شاید خواهر کوچکم اکنون نداند که باورمان نمیآید که باید یک قدم از ما دور شود.
آغاز نخستین سال تحصیلی این دردانه خانه ما یک حسن دیگری برای من هم داشت. امروز باعث شد پس از سه سال برای نخستین بار دلتنگ مدرسه شوم. دلتنگ که چه عرض کنم. بلکه در حسرت گذشته و دوران طلایی دانش آموزی که چه ساده از دستش دادم.
۰۱ مهر ۹۲ ، ۰۸:۳۱
۱
۰
علی سواری
اضطراب/یاس/استرس/نگرانی/گرما/تنهایی/پیاده/دلهره/شرم/عصبانی/گرما/تنهایی/دلتنگی/خستگی/آشوب/کمخوابی/آشفته/تنهایی/خستگی/فشار/استرس/اضطراب/تنهایی/ریسک/تنهایی/حرص/خطا/حسرت/پیاده/تنهایی.
+ دوست نداشتم سومین ماه تابستون عزیز هم تموم شه و من یک مطلب نذاشته باشم.
+ دعا کنید برام...
۲۹ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۵۲
۰
۰
علی سواری
اولین شماره همراهی که حفظ کردم سال 84 بود اونم شماره پدرم. دومین شماره که حفظ شدم شمارهی یک مزاحم تلفنی عجیب بود که بعد یک مدتی هم فراموشش کردم. البته بلافاصله بعد از حفظ کردن شماره قبلی شماره تصمیم گرفتم شماره ایرانسلم را هم حفظ کنم که البته موفقم هم شدم. چهارمین شماره شمارهی دوستم حسن بود. و پنجمینشون شماره سردبیرمون بود. و جدیدا تصمیم گرفتم شماره همراه اولم را هم حفظ کنم.
+ غیر از اینها ذهنم از یک شماره دیگه بعنوان هفتمین و آخرین شماره پشتیبانی میکنه.
۲۴ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۲۳
۰
۰
علی سواری
یکی میشناسم دو میلیون تومان وام گرفت رفت باش یک گوشی گرون قیمت خرید.
+ تو آمپاسم اساسی...
۲۳ مرداد ۹۲ ، ۰۷:۴۶
۰
۰
علی سواری
اسرائیلیها با این روحیه مقاومی که دارند حق دارند کشورشون یکی از پیشرفتهترین و توسعه یافتهترین باشه. اون قدری که اسرائیلیها سرباطلشون متحدانه جنگیدند و خون دادند و ۶۶ سال زحمت کشیدن که برخی از ماها با این روحیه سازشطلبیمون لایق اینیم که تا هزار سال دیگه همچنان تو سری خور و عقب مونده باشیم.
+ این روزها نیستم. یعنی هستما! ولی معافم کنید که اصلا نیستم.
۰۹ مرداد ۹۲ ، ۰۴:۰۸
۰
۰
علی سواری
آبجی کوچیکه سوالی کرد، لازم شد داستان لیلة المبیت رو براش تعریف کنم. گفتم که پیامبر در اون شب از مکه به مدینه مهاجرت کرد...
آبجی کوچیکه: خوش به حال پیامبر! خودش مکه بوده بعد مدینه هم میره! ولی ما هیچ جا نمیریم!
من ((:
مادر ((:
حاضرین در مجلس ((:
اهل البیت ((:
پیامبر ((:
ملائکة الله ((:
خدا ((:
+ به امید خدا امسال آبجی کوچیکه دانش آموز میشه
۰۷ مرداد ۹۲ ، ۰۳:۱۹
۰
۰
علی سواری
خدایا بر خفتگان در گور نشاط و سرور بفرست، خدایا دارا کن هر ندارى را، خدایا سیر کن هر گرسنهاى را، خدایا بپوشان هر برهنهای را، خدایا ادا کن قرض هر قرضدارى را، خدایا بگشا اندوه هر غمزدهای را، خدایا به وطن بازگردان هر دور از وطنى را، خدایا آزاد کن هر اسیرى را، خدایا اصلاح کن هر فسادى از کار مسلمین را، خدایا درمان کن هر بیمارى را، خدایا به وسیله دارائى خود ببند رخنه فقر ما را، خدایا بدى حال ما را بخوبى حال خودت مبدل کن، خدایا ادا کن از ما قرض و بدهیهایمان را و بىنیازمان کن از فقر و ندارى که به راستى تو بر هر چیزی توانائى
+ ...
۰۵ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۱۹
۰
۰
علی سواری
خیلی دوست دارم بدونم این بلاگفا انگیزش چی بوده ویرایش نظرات خصوصی را ملغی کرده!؟
+ برای یادداشت خیلی ازش استفاده میکردم.
+ «
راهی به رهایی نیست وقتی همه دیواریم» لطف کرده و زنگ اول رو به صدا در اورده (: قضیه عطر رو میگم.
+ مدتیه دارم دنبال یک عدد دوست ناباب میگردم که ترجیحا تو کار مواد هم باشه. سراغ داشتید لطفا دریغ نکنید. متشکرم.
+ اینجانب مکتوب به یک مرخصی مکتوبی خواهم رفت. خیلی کوتاه. باز هم متشکرم
+ یا علی...
۳۰ تیر ۹۲ ، ۱۰:۰۲
۰
۰
علی سواری
آیا
این مگرمها
[+] شرم ندارند از درج
چنین عناوینی!؟ آیا خجالت ندارند؟ آیا واقعا یک آدم باید تا این اندازه بیغرور و مفلک و بیشرر باشه که فقط پایتخت نشینها رو آدم بدونه!؟ آیا بر سر سایر مردم این بلاد داره برف و بارون میباره؟ بعد بالاش هم نوشته روزنامه صبح ایران!
+ «مگرمها، بیغرور، مفلک و بیشرر» از مجموعه فوشایی است که اینجانب جدیداً کشف کردهام. که امیدوارم به زودی همراه با یک بسته فرهنگی با عنوان «مجموعه فوشهای خاهر مادر دار» به بازار عرضه شوند (:
۲۷ تیر ۹۲ ، ۰۹:۱۵
۰
۰
علی سواری
باید اعتراف کنم امشب مزخرفترین افطاری عمرم را دعوت شده بودم. اونم در رستوران گردون. با یه مش کت شلواری کرواتی. با انواع دسر. و بهترین غذاها. با نونای داغ تازه پخت. و بهترین دست پخت. همه چیز بود ولی مزخرف بود. واقعا دلم به حال اونایی که از اومدن به چنین جاهایی لذت میبرند خیلی میسوزه. به گمانم همچین آدمایی تو عمرشون هرگز سر یک سفره افطاری باصفا ننشستند.
+ نشون به این نشون که ساعت 11 شده و هنوز نماز نخوندم.
۲۶ تیر ۹۲ ، ۱۸:۳۶
۰
۰
علی سواری
تقریبا تو صددرصد فیلمهای ایرانی یک صحنه کلیشهای هست که هر وقت میبینم
دوس دارم همین کنترل رو رو سر کارگردان خورد کنم؛ صحنهای که انجام دادنش
در دنیای واقعی برابره با بیادبی و بیشعوری ولی تو فیلمها نمیدونم معنیش
چیه! و اون اینه که دو نفر با هم حرف میزنند در حالی یکی چند قدم جلوتر و
پشتش کرده به اون شخص دیگه. آخ آخ اینقد از این صحنهها بیزارم...
+ یه چی تو مایههای
این
۲۶ تیر ۹۲ ، ۰۴:۲۶
۰
۰
علی سواری
حدود یکماه پیش فتنهای در وبلاگها به پا شد به نام لاک بازی! طی بررسیهای به عمل اومده این فتنه از وبلاگ مستانه شروع شد و قاعدتا به یکباره به هر وبلاگ خانمی سر زدیم دیدیم تصاویر لاکهای خودشو گذاشته تو وبلاگش! ما هم آقایون در حالت منفعل فقط نظاره کردیم |:
+ هیچی خواستم بگم اگر موافقید یک نفر داوطلب بشه فتنه عطر بازی رو هم راه بندازه. به هر حال عطره ثواب هم داره. خانم و آقا هم نداره!
۲۵ تیر ۹۲ ، ۰۸:۳۴
۰
۰
علی سواری
یه مدت 6 یا 7 ماهه تارک الچای بودم. بعد که برگشتم متحیر موندم چطور این نوشیدنی حال به هم زن را با ولع میخوریم! اصلن یه بوی بدی هم میده، ولی چون عادت کردیم حالیمون نیست!
+ کیف ماه رمضان به سحریاشه. از دست ندین این ساعت های طلایی رو.
+ سحر امروز بیدار نشدم |:
۲۴ تیر ۹۲ ، ۱۱:۲۱
۰
۰
علی سواری