مسئله خیلی عجیبه! نفهمیدیم آخر!؟ این مملکت قراره فدای مغزها بشه یا مغزها قراره خود را فدای مملکت کنند؟ حالا اگر من بیسواد با هجرت کردن راه پیشرفت را برای خودم فراهم کنم بر من عیبی نیست. ولی کسی که رتبه یک کنکور است به چه علتی باید مهاجرت کند جز اینکه بگوییم مغزش دچار فساد شده؟ البته بر اون جوان نخبه عزیز عیب نیست؛ اگر همین الان بری پیش یک مشاور یا اصلا بری پیش بزرگترین دانشمند ایران میگه رشته ای رو انتخاب کن که بهش علاقه داری وقتی هم مثلا بهش بگی رشته "اقتصاد" چطوره میگه نه تو حیفی هوشت بالاست برو رشته ای که آینده پولی بهتری داشته باشه. خب اگه قرار هدف من پول باشه مغزم باد کرده برم درس بخونم؟ از همین الان میرم برنامه میچینم واسه کسب درآمد از صفر شروع میکنم تا 5سال دیگه میشم یک تاجر بزرگ. حالا تاجر هم نشدیم یک سوپرمارکت تپل حتما تو شاخمون بود دیگه تا این حدم بیعرضه نیستیم! معلومه که هدف من پول و ماده میشه خدمت به بشریت دیگه کیلو چند!؟
   بازم خدا رحمت کنه دکتر حسابی، بنیان گذار دانشگاه در ایران، که در اوج درخشش و موفقیت بهترین شرایط رو رها میکنه و وارد ایران میشه. ایرانی که غرق در جهل و استبداد حکومت رضاخانی بود. و جالبه وقتی وارد ایران میشه تا سه ماه دنبال کار میگرده طوری که تصمیم گرفت یه نجاری بزنه ولی باز هم نامید نشد و برای خدمت به کشورش چه جانفشانی ها نکرد. نمیدونم اگر قرار بود اون هم مثل امروزی ها امکانات و رفاه کامل بود تا چه سالی ایران بدون دانشگاه میموند. و الان اگر ایشون زنده بود چه چیزی به این مغزهای فراری میگفت؟