نقدی بر تفکرات دکتر علی شریعتی
خیلی شده این حرف را از افراد مختلفی بشنوم؛ مهم نیست که چه اعتقادی داری! مهم این است که عملت چه باشد! یا اینکه ملاک برتری انسان ها در آخرت نوع فکر نیست، عمل است که انسان ها را از هم متمایز میکند.
متاسفانه  بین افراد تحصیل کرده هم نوعی عمل زدگی وجود دارد! یعنی به اعتقادات کم بها داده می شود و ملاک را عمل می دانند. اینکه یک شخص باید تمام خصلت های انسانی را کسب کند ولی فرق چندانی ندارد که به چه چیزهایی اعتقاد دارد و یا ندارد. این باعث میشود که دیگر عقاید کم رنگ بشوند و به اعتقادات مختلف اهمیتی داده نشود. نشانه این تفکر این بود که مجاهدین خلق در اول انقلاب با توده ای ها و فداییان خلق هم کاسه بشوند و زندگی کنند. طوری که هیچ احساسی نداشتند که اینها بی دین اند و ما هم باید از آنها جدابشویم. واین شد که بسیاری از مجاهدین که اهداف اسلامی داشتند به آن راه کشیده شده اند که در مقابل مردم و دین مردم بجنگند. کار به جایی رسیده بود که  کسی برای مردم، برای خلق، و برای خدمت تلاش  و مبارزه کند، فرقی ندارد مسلمان باشد، غیر مسلمان باشد، اصلا همین اسلام است! همچین  افرادی معتقد اند که اصولا ایمان غیر عمل انسان نیست.
(نمی خواهم بحث سیاسی باشه، فقط قصدم ذکر نمونه است) این واقعیت همین الان هم مشهوده. در همین انتخابات اخیر این مسئله به صراحت بیان می شد. و عملا هم در بین اصلاح طلبا چنین چیزی رخ داد.
اگر بخوایم ریشه این تفکر را پیدا کنیم، به اعتقاد خیلی ها محورش کتب دکتر شریعتیه. برای نمونه ایشان تصریح می کند که گرویچ ملحد پیش من از بعضی علما که اسم می برد به اسلام نزدیک تر است. با اینکه مارکسیسم و ملحد بود، باز هم از اون شخصیت شیعه به خاطر اینکه آن عالم به احترامی از یک پادشاهی کرده، به اسلام نزدیک تر است (با مخاطب های آشنا: ص 23 و 24)  من نمی خوام درباره کسی قضاوت کنم. یا از کسی بدگویی کنم. ولی عملا این تفکر پلی شده بود برا بی دین شدن خیلی از جوانان. شاید اکثرا معتقد باشیم که دکتر شریعتی یک اسلام شناس است. و با مارکسیسم ها هم مقابله می کرد. واین اسلام شناس با قاطعیت میشه گفت که باعث انحراف بیش از 80 درصد مجاهدین خلق شد. مجاهدینی که رسما اعلام کردند ایدئولوگ ما دکتر شریعتی است، و حتی در اساسنامشون مطالبی را از ایشان نقل می کردند. شکی نیست که یک شخص با مطالعه کتب دکتر شریعتی می گوید پس می توان مارکسیسم باشیم و به اسلام و تشیع نزدیک تر از این آخوندها باشیم. لوزمی هم ندارد که پایبند اسلام و حرف های این آخوند ها شویم.  می شود با هیچ کدوم از این ها را قبول نکرد و  اهل بهشت شد. همچین افکاری سریع در دانشگاه رشد و گسترش پیدا می کند. البته هیچ کس شک ندارد که دکتر شریعتی ادیبی منحصر به فرد بود. بیان شیوای ایشان بر سرعت رشد این چنین فکری تاثیر زیادی داشت. ولی قدرت قلم زدن و بیان دلیل نمی شود ایشان را اسلام شناس دانست. چرا کمتر کسی تا حالا سوره کوچک عصر را نخوانده، ... الاالذین امنو و عملو صالحات ... و چه کسی نمیداند که اسلام ایمان و عمل را دوبال برای پرواز میداند. و بلکه جایگاه ایمان را جلوتر از عمل صالح بیان می کند. و واقعیت هم همین است که ایدئولوژی زایده جهان بینی ماست. ریشه رفتار ها و کردارهایمان در افکار و پندارهایمان می باشد.

*  یاد جمله ای افتادم، به ریش نیست! به ریشه است. اینو به یه ریشدار گفتم. چپ چپ نگام کردو گفت اتفاقا هم به ریشِ هم به ریشه است. و با این حساب میشه حرفشو قبول کرد. ریشه فردی که تو آب باشه تعادل نداره ولی ریشه کسی که تو خاک باشه اگه تمام برگه های عملشم خشک بشه میشه امیدوار بود که دوباره سبز بشه.
*  حسش نیست! شاید روزی بیشتر درباره شریعتی و تفکراتش صحبت کردم! اینکه ایشون معتقدند که خدا و معاد یک ایده آل اخلاقیه و معاد و قیامت رو واقعیت عینی نمیدونه! و تصریح میکنه که چنین تفسیری چیزی جز خرافه و خیالات نیست(کویر: ص 309 و چندین منبع دیگر) این یعنی در تفکرات شریعتی چند اختلاف نظر جزئی با مسلمونا نیست! چندین اختلاف ریشه ای و اساسیه! ایشون در همون کتاب فاطمه فاطمه است شفاعت رو یک معنی خاص میکنه و با توجه به همون معنی از بن و ریشه شفاعت رو رد می کنه. می خوام بگم ما خیلی چیزا درباره ایشون نمیدونیم! و چه عجیبه که اکثر مردم سنگ ایشون رو به سینه میزنند ولی نمیدونند دکتر در کتاباش همچین حرفایی رو زده.
*  چرا جدیدا مد شده هر کس که بخواد روشنفکر بازی دربیاره اول باید بره سراغ دین؟ و هر کس بیشتر با قرآن و دین و اعتقادات گلاویز بشه روشنفکر تره؟ چرا بجای اینکه دین رو از منابع اصلیش بگیریم دین رو از ذهن خودمون می گیریم؟ چرا درباره اعتقادات درست تحقیق نمیکنیم؟ چرا چیزی که نمیدونیم رو رد یا تایید میکنیم؟ چرا نمی خوایم قبول کنیم تو احکام خدا نمیشه تعقل کرد و بهتره تعبد کنیم؟ چرا نمی خوایم باور کنیم که در عقاید تعقل واجبه و تعبد برابر با بی اعتقادی؟ 
*  خیلی خوشحال میشم دوستان نظراتشون رو رک بگن. از اونجایی که میگن حرف حرف میاره شاید در بخش نظرات مطالب مهم تری توسط من و شما بیان شد.
  

اسلام شناسی که نماز نمی خواند

(این مطلب رو من ننوشتم! ولی به صورت اتفاقی باش برخورد کردم، با توجه به مطالبی که خودم ذکر کردم، شاید خوندن این براتون خیلی جذاب باشه)



در گفتگو با یکی از زندانی رژیم سابق و انقلابی دل سوخته وی به نکته ای جالب اشاره کرد که نخواست از زبان وی منتشر شود.

وی گفت: شریعتی نماز خوان درست حسابی نبود یعنی اگر در زندان حال داشت نماز می خواند و متاسفانه ماهی چندبار بیشتر این حال رانداشت.
البته من معتقدم شریعتی در زمان خود موثر بود یعنی جوانی را که به واسطه تبلیغات مارکسیستی کلا منکر خدا بود به معنویت دعوت می کرد، اما باید بدین سان او را یک اسلام شناس معرفی کرد؟!
آیا باید او را هم طراز مطهری دانست؟!
حاج... در ضمن معتقد بود که شریعتی خود فوت کرد و دسیسه ای برای حذف او نبوده چراکه وی روزانه 4 پاکت سیگار استعمال می کرده و همین امر عمر او را کوتاه کرد.
الیته وی به نکات مثبت وی نیز اشاره کرد و گفت احسان نراقی به روش روشنفکرانه ساعت ها با او بحث میکرد و حتی به وی پشنهاد ریاست دانشگاه تهران را هم دادند که وی نپذیرفت.
بنابراین به یاد داشته باشیم که شریعتی یک جامع شناس متعهد بوده است نه یک اسلام شناس و متاسفانه امروز به مدد تبلیغات شهرداری و صدا سیما ، شریعتی به عنوان یک اسلام شناس معرفی می شود و جوانان جویای حقیقت به جای رجوع به تفکر اصیل اسلامی همچو کتاب های مطهری به تفکرات شریعتی که گاها انحرافاتی را نیز دارد،مراجعه می کنند.
حال بگذریم که امام تسلیم فشارهای فوق العاده نشد و پیامی برای فوت شریعتی نفرستاد یا آنکه مرحوم مجتهدی(ره) میگفت روزی که نام خیابان شریعتی عوض شود، من کل تهران را ولیمه خواهم داد.
به یاد داشته باشیم، انسان ها سیاه و سفید نیستند بلکه خاکستری هستند و درصد سیاهی ها و سفیدی ها متغییر است.

منبع :امت حزب الله

 

خودم: من ایشون شخصیت ایشون و ادبیات ایشون رو خیلی دوست دارم ولی دکتر رو با عنوان بزرگ اسلام شناس قبول ندارم.