وبلاگ علی سواری

یادداشت، گزارش، تحلیل و روزمره‌نویسی

۵ مطلب در مرداد ۱۳۸۹ ثبت شده است

بخوان...

تو همسایگی ما یه پیر مرد زندگی می کرد، که همیشه کنار خیابون رو یه تخت سنگی که نزدیک فضای سبز بود می نشست. اون وقتا یه پسر هشت ساله شیطون بودم! ( که البته شاید الانم خصوصیت دوم را داشته باشم!) و ما بچه های محله عاشق این پیرمرده بودیم! چون تفریح عصرای ما شده بود! فکر می کردیم دیوونه است وما لطف داشتیم و سر به سرش می ذاشتیم. ولی  پدرم چیزه دیگه ای می گفت. اون می گفت اون آدم فهمیده ایه! کم می رفت تو خونه ی پسرش چون می دونست اونو نمی خوان، و نمی خواست حرمتش از بین بره. بچه ها رو دور خودش جمع می کرد و با اونا مثل بچه ها حرف می زد چون بچه ها رو دوست داشت و می خواست تو این خانواده ی خیابونی زندگی شیرینیو آخر عمری با بچه ها داشته باشه. وقتی با حمید صحبت می کردیم که ای فلانی! چرا پدر بزرگتونو ول کردیدو تو زبونا انداختید این پیرمرده آخره عمری دیوونه شده؟! (حمید یه دو سال ازم بزرگ تره) جمله ای گفت که هیچ وقت از ذهنم نرفت. اولش خیلی خندیدم ولی الان که فکر می کنم حس می کنم جا داره که آدم سرشو به دیوار بکوبه و ساعت ها گریه کنه. گفتش پدر بزرگم دیوونه بود! صبح ها برا نماز صبح بیدار می شد و بعد از نماز می نشست یه ساعت قرآن می خوند! پرسیدیم خب این چه اشکالی داره؟! با یه حالت اخمی گفتش مگه خونمون قبرستونه که هر روز صبح قرآن بخونه!

آخه چرا فکر می کنیم قرآن فقط بدرد مرده ها می خوره؟

بگذریم از اون پیرمرد که به رحمت خدا رفت. ما چمون شده که قرآن رو گذاشتیم تو کتابخونه و سالی چند بار؛ تا عید نوروزی بشه، کسی می خواست بره سفر، نذری، شبه قدری بشه، کسی از ما فوت کنه، از کنار قبرستونی رد بشیم، به فکر مون میاد که خدا هم کتابی داره. اینو میگم نه اینکه چون مسلمونیم! اینو میگم چون باور داریم به وجود خدا! بگذریم از انجیل و سایر کتاب های آسمانی که شاید تا حالا ندیده باشیمشون، هر چند که کتاب خدا نویسندش خداست! وحیف که اون کتاب ها بشون دست برده شده! چرا با قرآن اینجور برخورد می کنیم؟ عادت کردیم  پیرمردا این کتاب رو بخونن و برداشتشون رو از این آیات مقدس رو قبول کنیم! این ظلم به قرآن نیست! ظلم به خودمونه که خودمون رو از این کتاب محروم کردیم! خدا قرآن رو طوری نوشته که بدرد تمام بشریت بخوره! در تمام عصر ها و زمان ها! از عصر شتر تا عصر موتور! و هیچ وقت کهنه نمیشه. و مطمئنن تنها منبع موثق حق و حقیقت کتاب خداست.

اکنون فایل زیر رو دانلود کنید و فقط لذت ببرید! (حجم کمتر از 3 مگابایت)

 
 
...........................................................................................................................................
اومدم و کامنتها رو خوندم. ممنون از لطفتون، تا چند روز دیگه هم نیستم، امیدوارم در نبود من از جواب ندادن و تایید نکردن نظرا دلخور نشید. جبران میکنم.
راستی اشکالای متنو با کمک شما عزیزان برطرف کردم!
اگه هنوزم اشکالی داشت بم بگید!!!!
۳۱ مرداد ۸۹ ، ۱۸:۴۶ ۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی سواری

دموکراسی! چرا و چگونه

چه کسی می گوید حق با اکثریت است؟!

آیا واقعا حق با اکثریت است؟

چرا باید حق با اکثریت باشد؟

چگونه حق با اکثریت است؟

http://www.hawzah.net/per/magazine/at/001/at001-085.jpg

۲۵ مرداد ۸۹ ، ۲۰:۰۶ ۳۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی سواری

یک دهم عاقلان منم!

عاقل ده خصلت نیک دارد:

سکوت، خوشرویی، فروتنی، صداقت، عمل نیک، تفکر، عبرت آموزی، خضوع، یاد مرگ، و کوچک شمردن خویش.

که من فقط آخری را دارم! البته گمان کنم!

.........................................................................................................................................



قضیه از این قراره که دویدگی من گل کرد و دست به یک عمل فوق ناشیانه زدم! اولا وبلاگ جدیدمو که که سرویس دهندش جوان بلاگ بود رو زدم ناکار کردم! وقبل از اون با یه حرکت فوق دویدگی وبلاگمو عوضیدم و رفتم با یه دویده بدتر از بلاگفا دوست شدم! (همش تقصیر دوستان نابابه! باور کنید) الان به فلان خوری افتادم وگفتم بابا غلط کردم! البته بعضی از دوستان برای آشتی مجدد ما با بلاگفا رو زدند که جا داره ازشون تشکر کنم (بخصوص از آقای آخرین اثر که آخرش نفهمیدم اسمش چیه!)

خلاصه کاری کردم که فقط خودمو لعنت کردم. الانم اینو فهمیدم که هیچ جا خونه اولی آدم نمیشه!

حالا نظر بدید!!!

نظراتم فعال می کنم بدون تایید تا دلتون بخواد دویدگیمو تو سرم بکوبید!

..........................................................................................................................................



پی نوشت(بخوانید پفک نمکی!):

با توجه به بعضی نکته های دوستان لازم است موارد ذیل را با شما درمیان بگذارم.

۱. اینکه بلاگفا یک باره بگوید پانصد گیگابایت از اطلاعاتش به یک باره بپرد، کم الکی نیست!! خیلی الکی است! تصور اینکه پس از چند سالی عضویت در بلاگفا (به شرط حیات) یک باره کلیه اطلاعاتم به علت ناشی گری آقای شیرازی حذف گردندغیر قابل تحمل است.

۲. این وبلاگ اولین وبلاگ بنده بود. و آن را در ابتدا آزمایشی ساختم. که ناگهان جوگیر شدم و روز به روز پست هایم را اضافه کردم.

۳. تمایلی نداشتم بعضی از دوستانم مطالبم را بخوانند.  و چون آدرس وبلاگم پیش آنها لو رفت اینک همه متوجه شدند که علی وبلاگی دارد و هر بار می آیند پست هایم را می خوانند.

و چند دلیل شخصی دیگر باعث شد که تصمیم گرفتم که وبلاگمان را عوض نماییم. که متاسفانه وبلاگ جدیدمان با شکست مواجه گردید و دوباره به خانه نخست بازگشتیم.

حال شما بگوید! آیا من دویدگی دارم؟!

۲۳ مرداد ۸۹ ، ۱۱:۳۹ ۲۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی سواری

سعید! ترکیبی از بلاهت و صداقت، بیتا! ترکیبی از دریدگی و پدرسوختگی

نظرات مختلفی در باره فیلم فاصله ها بیان شده،  من می خواهم وارد درونمایه فیلم شوم، و آن را مانند یک واقیعت اجتماعی تحلیل کنم. آری!  فرمودید که سادگی سعید مفرط بود، ولی من می گویم سعید ساده نبود! صادق بود. و جوانان زیادی مانند این جوان ناپخته چنین دردی را چشیدند. شاید من با دختری مانند بیتا بر نخورده باشم، ولی بگمان من، این قانون نانوشته ی ثابتی است که اگر شریک زندگیت را در خیابان انتخاب کنی در خیابان رهایت می کند. عشق شوخی نیست! از شوخی کردن با آن جدا خودداری بفرمایید. اول باید شناخت سپس عاشق شد. ولی سعید اول عاشق شد، چنین زمانی فقط می توان گفت خر بیار و باقالی بار بفرمایید. و اینکه چرا گفتم بلاهت! فقط بگویم اینکه بسیاری از ما پسرها بی حساب و کتاب، با یک نگاه، یک دل که چه عرض کنم، بلکه صد دل عاشق می شویم، کم الکی نیست! خیلی الکی است. که به غلظت خریت و بلاهت ما پسرها بستگی دارد. بگذریم از سعید.

بیتا ! دختری که اشکم را درآورد! نمی دانم از نفرت یا دلسوزی! حالا چرا می گویم؛ بیتا ترکیبی است از دریدگی و پدر سوختگی، نیاز به کمی توضیحات اولیه دارد.  مرحله ای است بعد از دویدگی که با توجه به مصالحی که مدنظر بود! از ذکر ادامه نظریه دویدگی خودداری کردم. هنگامی می گوییم فلانی دریدگی دارد که پرده حیا و عفتش پاره شود، وقتی که از غیرت و حمیتش چیزی باقی نماند، رسوای آدم و عالم شد، می گوییم فلانی دریدگی دارد. و بیتا دست همه ی دریدگان عالم را از پشت بست. بیتا ست سرمنشا رواج دریدگی در بین جوانان پسر و دختر. امثال بیتا کم نیستند. البته نه به این شدت! ولی بسیارند. و چرا گفتم پدرسوختگی! که گمان نکنم نیاز به توضیح خاصی داشته باشد. نغمه، با شرایطی حدودا مشابه برخورد کرد ولی خود را نباخت! معلوم است که بیتا مانند بی صحابان بزرگ شد، و تربیتی ضعیف داشت. این ننگ ابدی به پدرش نامربوط نیست. و بیتا ست جامع دریدگی و پدرسوختگی. والسلام

۲۳ مرداد ۸۹ ، ۱۱:۱۶ ۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی سواری

باشه! دیگه نمیپرسم چرا!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۳ مرداد ۸۹ ، ۱۱:۰۵
علی سواری