مدتیه واسه صفحه دسکتاپ کامپیوترم این تصویر رو گذاشتم.
+ به هیچ وجه یادم نمیاد اهواز اینچنین روزهایی رو به خودش دیده باشه. باورتون نمیشه؛ روزهایی که ضریح جدید رو آوردند اهواز از تاریخیترین لحظههای زندگی من و بلکه زندگی اهواز بود.
هی بچه درخت... تو هم با یه عشق و آرزویی بزرگ میشی، تنت از تن پدرت بزرگتر میشه، گنجیشک ها رو شاخت میشنند، غرور میگیرتت و... ولی اینو بدون آخرش میشی یه دستمال کاغذی واسه پاک کردن دماغ من! البته اگر شانس بیاری و همین اول کار کسی زیر پاش لهت نکنه!
+ همین عنوان را در کوچه های بغلی بخوانید + سعی کردم پست این هفته را به وقت بذارم! + راستی! پست شماره 200 من رو در جمعه آینده حتما دنبال کنید(: + خبر آمد خبری در راه است(;