من بازیگر نیستم
پدرم هم بازیگر نبود!
اما بسیار دیده ام که با احساس و عاطفه یک انسان بازی می کنند.
و حتی بسیار دیده ام با جان انسان ها هم بازی میکنند.
نمونه اش همین عراق همسایه. و شاید هم عراق برادر.
برادرم که نبود. پسر خاله ام بود. ولی فقط پسر خاله ام نبود. یک رفیق مهربان بود. آن زمان حدود ۴ یا ۵ ساله بودم. اولین بار از در ِ حیات خلوت وارد خانه ما شد. مادرم با پلوپز برنج و خورشت قیمه پخته بود. و او اولین بار بود با پلوپز برخورد میکند. و حق داشت. در بصره برنج هم به سختی گیر می آمد چه برسد به پلوپز! دقیقا یادم نیست چرا از کشورش فرار کرد. ولی فقط میدانستم که حق داشت. آن زمان شاید حدودا ۲۱ ساله بود. ولی مرد بود. جوانمرد بود. او واقعا یک مومن بود. یک جوان رشید که همه از اخلاق و ادب و توانمندیهای او شگفت زده میشدند. بیچاره مادرش به تنهایی او را بزرگ کرد. مادر او )خاله من بود( ولی من هرگز او را ندیده بودم. من که هیچ، مادرم هم هیچگاه او را ندیده بود. مادرم تا آن زمان و تا همین چند سال پیش هیچوقت خواهر ناتنی اش را ندیده بود. حالا مادرم برای اولین بار ولید را از طرف خواهر نادیده اش به امانت گرفته بود.
و این ولید چقدر به دل مادرم نشسته بود.
و اینگونه شد که راه عراق باز شد. مادرم برای اولین بار خواهر ناتنی اش را دید. ولید را هم دید. مادرم یکبار دیگر هم به عراق رفت ولی دیگر ولید را ندید.
خبر شهادت ولید همه ما را شوکه کرد. گلوله ای مستقیم به سرش میزنند و انگار نه انگار. کاری که صدام لعنتی با او انجام نداد سرهنگ اوباما به راحتی انجام داد. گفتم این خاطره ها را بگویم بلکه بهتر علت جشن های اخیر عراقیان را درک کنیم. بازیگر منفور خاورمیانه عراق را تخلیه کرد...
+ همین عنوان را در کوچه های بغلی بخوانید
+ اعضای کوچه پس کوچه ها این لینک رو حتما ببینند. یه سوپرایزه :دی
اومدم راجع به نشریه ات بگم :دی
اصن میدونی قصد من چی بود که اون لوگو هنوز باشه ؟
اینکه تو منو تو نشریه ات مطرح کنی دیگههههههههههه
آقا من همینجا
از همین تریبون
اعلام میکنم اون لوگو اونجا میمونه تا من جایزمو بگیریم
پاسخ ناشر: وای بیست پنجی همش لحظه شماری میکردم ببینم اولین کامنت این وبلاگ مال کیه خیلی خوشحالم که تو بودی
راستی من نتونستم به همه بچه ها اطلاع بدم لطفا لینک نشریه رو اگر ایراد نداره در وبلاگ هاتون بذارید.