نظرات مختلفی در باره فیلم فاصله ها بیان شده،  من می خواهم وارد درونمایه فیلم شوم، و آن را مانند یک واقیعت اجتماعی تحلیل کنم. آری!  فرمودید که سادگی سعید مفرط بود، ولی من می گویم سعید ساده نبود! صادق بود. و جوانان زیادی مانند این جوان ناپخته چنین دردی را چشیدند. شاید من با دختری مانند بیتا بر نخورده باشم، ولی بگمان من، این قانون نانوشته ی ثابتی است که اگر شریک زندگیت را در خیابان انتخاب کنی در خیابان رهایت می کند. عشق شوخی نیست! از شوخی کردن با آن جدا خودداری بفرمایید. اول باید شناخت سپس عاشق شد. ولی سعید اول عاشق شد، چنین زمانی فقط می توان گفت خر بیار و باقالی بار بفرمایید. و اینکه چرا گفتم بلاهت! فقط بگویم اینکه بسیاری از ما پسرها بی حساب و کتاب، با یک نگاه، یک دل که چه عرض کنم، بلکه صد دل عاشق می شویم، کم الکی نیست! خیلی الکی است. که به غلظت خریت و بلاهت ما پسرها بستگی دارد. بگذریم از سعید.

بیتا ! دختری که اشکم را درآورد! نمی دانم از نفرت یا دلسوزی! حالا چرا می گویم؛ بیتا ترکیبی است از دریدگی و پدر سوختگی، نیاز به کمی توضیحات اولیه دارد.  مرحله ای است بعد از دویدگی که با توجه به مصالحی که مدنظر بود! از ذکر ادامه نظریه دویدگی خودداری کردم. هنگامی می گوییم فلانی دریدگی دارد که پرده حیا و عفتش پاره شود، وقتی که از غیرت و حمیتش چیزی باقی نماند، رسوای آدم و عالم شد، می گوییم فلانی دریدگی دارد. و بیتا دست همه ی دریدگان عالم را از پشت بست. بیتا ست سرمنشا رواج دریدگی در بین جوانان پسر و دختر. امثال بیتا کم نیستند. البته نه به این شدت! ولی بسیارند. و چرا گفتم پدرسوختگی! که گمان نکنم نیاز به توضیح خاصی داشته باشد. نغمه، با شرایطی حدودا مشابه برخورد کرد ولی خود را نباخت! معلوم است که بیتا مانند بی صحابان بزرگ شد، و تربیتی ضعیف داشت. این ننگ ابدی به پدرش نامربوط نیست. و بیتا ست جامع دریدگی و پدرسوختگی. والسلام