* به چشمام زل زده بود!

اون.  واقعا که!

من.  چی واقعا که؟

اون.  علی آقا یه چیز بت رک بگم ناراحت نمیشی؟

من.  نه جانم تو هر چی بگی من چشم بسته قبول میکنم!

اون. نه ولش کن! بعد بت میگم!

من. ده بگو دیگه! جون به لبم کردی!

اون.  الان نمیگم! فردا شب میگم!

من.  باشه!

      ـ تا فرداش هفت بار مردمو زنده شدم! حرفشو خیلی قبول دارم!هیچ وقت حرف بیخودی ازش نشنیدم! مثل معلمم میمونه! مطئنم چیزیه که خیلی به دردم میخوره رو میگه ـ

اگه بدونی چقدر اذیت شدم تا رسیدم اینجا! مردم بابا! خب بگو دیشب چی می خواستی بگی!

اون. (چشماشو با دست میمالونه! از خواب بیدارش کردم، ساعت ۹ صبحه) نگا کن علی جان! من چندین ساله ترو میشناسم! بات یجور زندگی کردم! از زیرو بم زندگیت باخبرم. وقتی لواشک میگفتی لحاف دوشک من با داداشت شطرنج بازی میکردم! اگه حرفی زدم فقط از سر دلسوزیه! و....

من. تپ تپ! تپ تپ! (صدای قلبمه! منو کشت این بشر تا دست آخر سرشو بلند کردو گفت:)

اون.  علی... ناراحت نشو... ولی تو خیلی بی شعوری!

من. (هاج و واج! فک و مشتقاتش به زمین میچسبه)

اون. حالا برو دیشب بیدار بودم! می خوام بخوابم!

 پارسال زیتون کاشتم تو باغچه! خشک شد از گرمای تابستون! بعد انجیر کاشتم! حالا اونم خشک شد!

* اما دم نخل خرمای خونمون گرم! اصلا گرما حالیش نمیشه! مثل یه مرد سرشو بلند کرده و خم به ابرو نمیاره! دمش گرم اینه معرفت! آب که بش نمیدیم! همه آبشو از سفره های زیر زمینی میگیره! روز به روزم  قامتش رعنا تر میشه! ایول! اینه!

* بعضی از رفقای وبلاگیمون رفتن مسافرت! دلم براشون خیلی تنگیده!خانوادمم  مدتیه نیستن خونه!  علی تنها!

* عجب آدمایین ها! فقط بلدن بخورنو کیفشونو بکنن! لااقل ظرفا رو بشورید! بمیرید با اون خونه تیمیتون

* میگم هیچکی حس نکرد یه ذره ظاهر وبلاگم عوض شده !       !

* نظرات رو بدون تایید آزاد میذارم! هرچی دل تنگتون می خواد بگید! راحت باشین! بفرمایین تو