مژده گانی ای خیابان خواب ها

می رسـد تـه مانده بشـقاب ها


روایت اول: از آشنایان خیلی دور ما هستند و از طبقه ضعیف جامعه. و برای تبریک عید به خانه ما آمده اند.  کودک 6 ساله آن ها وقتی خواست برود دست به آب دنپایی کهنه اش را در می آورد!! سپس پا برهنه وارد می شود! گمان کنم دستشویی ما از حمام آن ها هم تمیز تر باشد!

روایت دوم: شاد و شنگول بود. از شادی در پوست خود نمی گنجید. و شاکر خدا از واریز مرحله نخست یارانه ها! بعد از سالها تشکیل خانواده بالاخره توانست برای خانواده اش یخچالی بخرد. مبارکش باشد...

روایت سوم: می گفت: در طول زندگی ام یک بار پیتزا خوردیم. پدرم گفت شام امشب است! با نان خوردیم!

روایت چهارم: اینجا آفریقا نیست! اهواز است. قلب تپنده ایران! شهر طلای سیاه! با 36 درصد حاشیه نشینی رکورد زده است! در فقر! در نداری!


نتیجه گیری اخلاقی: این یارانه ها هم چیز بدی نیست ها! خدا وکیلی میگم! بذار یک بار هم که شده فشار از رو شونه بعضی ها برداشته بشه و بنشینه رو شونه کسایی که بهشون میگن "مرفه های بی درد".


پست های مرتبط: خوزستان را دریابید ، علم بهتر است یا ثروت!