دیروز که رفته بودم کنکور بدهم اتفاقاتی روی داد که سختم آمد برایتان تعریف نکنم. لطفا با دقت تمام بخوانید.
ساعت 3 بعدظهر بود که دوستم آمد پی من تا با هم برویم کنکور دانشگاه آزاد اسلامی را بدهیم. دانشگاهی که با عنوانش هم مشکل دارم. یک طرف نوشته اند اسلامی که معنایش همان تسلیم شدن است و طبیعتا همراه با محدودیت و یک طرف دیگر نوشته اند آزاد که به قول آن یارو... که بود؟ هان! یادم آمد. شادمهر عقیلی که میگفت آزادی بوی خون میده! البته من چند باری خون را بو کرده ام. تا آنجایی که یادم هست خون بنده بوی خاصی ندارد! حالا خون بقیه را نمیدانم. البته در کلاس اول دبیرستان که درس زیست هم داشتیم بحثی در رابطه با خون و ساختار آن هم به ما یاد دادند. یادم نمی آید معلممان گفته باشند خون بویی دارد. آن زمان معلم ما آقای نشیبی بود. میگفت در نمونه دولتی هم درس میدهد. یعنی معلم خیلی خوبی بود. ما هم که در طول زندگی پر برکتمان کمتر معلم خوب داشتیم او را خوب در یاد داریم. البته دروغ نشود! من اسامی تک تک معلمینی که تا کنون سرکلاسشان بودم را در یاد دارم. اگر باور ندارید نام تک تک شان را برایتان بیاورم؟ ولی حقیقتش را بخواهید از دست این معلمین چه رنج ها که نکشیده ام. یهو فکر نکنید من آدم زود رنجی هستم!؟! نه اصلا هم اینگونه نیست. البته نمیدانم چرا بعضی از دوستانم میگویند خیلی حساس و دلنازکم. ولی کلا شما به حرف های دوستانم توجه نکنید. اتفاقا به عقیده خودم آدم خشنی هم هستم! چون خشونت را لازم برای یک مرد میدانم. البته منظورم این نیست که با همسرش با خشونت برخورد کند! نه! این کار بدی است. ولی در وقت ضرورت خشونت خوب است. مثلا یکی سربه سرتان گذاشت امانش ندهید به سرعت وارد مرحله فیزیکی دعوا شوید. البته اگه طرف مقابلتان مونث بود این کار را نکنید. یادم هست دخترکی خوش سیما به بنده متلکی زد! شیطان رجیم به فریادش آمد!! به جان خودم راست میگویم! والا شایسته بود به روش خودم جوابِ زبان درازی اش را میدادم نه با یک لبخند. ضعیفه! نه تربیت داردی نه خانوادگی!! زبان کلفت گردن دراز!! یک زمانی پسرها پی دخترها می امدند. نمیدانم من خیلی عقبم یا زمانه خیلی جلوست! پسر حیا کند و دختر حیا نکند؟ این چه فرهنگی است آخر؟ این چه وضع است؟ کجای تاریخمان این گونه بوده ایم؟ یک دختر با صد پسر می چرخد و عین خیالش هم نیست! خب همین است که سن ازدواج بالا می رود. عاقل مردی میگفت در زمان های قدیم پسر تا به سن 15 سالگی میرسید هم به بلوغ عقلی میرسید هم عاطفی و هم جنسی. خلاصه 20 سالگی اش تمام نشده یک مردی میشد برای خودش. و ازدواج می کرد. البته از این ها بگذریم خداوکیلی دختر خیلی خوب و زیبا رویی است. دختر همسایه ماست! خوش به حال دوست پسرهایش!

بقیه خاطره کنکورمان را بیخیال! تا همین جایش را هم بخوانید مچکرم