دافی به طعـــــنه پرســید، ز صـــیام یک مسلمان
هدف از گرسنگی چیست؟ به کجا چنین شتابان؟
عـــــــلــت زیـــاد دارد ایـــــــــن امـــر روزه داران...
او مــــتحـــریانه پرســــید: که مـــگر دلیـــل دارید؟
به زبان روزه گفتم؛ پــَ نــَ پــَ واسه آب کردن همین چند تا استخون بی خودی رژیم گرفتم!
پی نوشت: با چهار روز تاخیر این پست رو گذاشتم! خدا ببخشه! خدمتتان عارضم که هر چقدر سعی کردم این مصراع آخر در قالب شعر قرار بگیره نشد! شرمنده :دی
لطفا همین عنوان را در کوچه های بغلی بخوانید: چه صبری دارد خدا (سجاد رامشت) | یادداشت های اتفاقیه (یوسف شیروانیان) | وقتی دلم تنگ می شود (مژده شاه نعمت الهی) | بوی باران عطر خاک (باران سادات) | پرسه خیال (رضوان پری) | میثاق ( زینب حیدری) | انتهای بیراهه (ف@طمه) | حرف های نزدیک ( mEmol ) | ترخون (مهدی زرین قلم) | پنجره ( محمد رضا) | منتظر پرواز | طنز تلخ، قهوه اسپرسو (ما، ریحانه) | بی تو با تو بودن (سحر،طه) | مینی تاک (هانیه) | ذهن مرا دنبال کنید (محمد الف) | سین عین طا | جشن بارون (نسرین) | سپیده دم (محمد مهدی قاضی) | روزهای من (یک بنده ی خدا) | روزگــــ شل.غم ـــــار (محمد) | پسر خاک (ساجد) | نامه ها (امید حق گویان) | ما که رفتیم (محمد) | ملکه نیمه شرقی | .:ساعت ۲۵:. | سردار | به همین زودی (مهشید) | دری وری های یک کیبورد به دست | صور اسرافیل (زهرا) | خانوم مهندس می نویسد | به قلم آنها که به بهشت نمی روند ( سحر ) | پرسش های علی ( علی) | زنبور ( علی ) | امروزه ( سیروس خلیلی ) |خدا - عشق - امید ( زهرا ) |