+ علی با یک دوست فوق العاده مایه دارش سوار اتوبوس میشه! سپس در ایستگاه بعد یک روحانی سوار میشه.
من: سلام
حاج آقا: علیک سلام
من: بفرمایید بشینید...
حاج آقا: ممنون راحت باش (بعد از یه خورده تعارف میشینه)
دوستم یک نگاه عاقل اندر سفیه به من میندازه و با نیشخند موزیانه ای بدون هیچ مقدمه از من میپرسه: هدف بعضی ها که میرند حوزه و آخوند میشند چیه؟
من: ها؟
حاج آقا: اگر ما نریم حوزه و آخوند نشیم جوونها کی رو مسخره کنند و به کی فحش بدن؟
من: